از دلتنگی دارم میمیرم از دلتنگی دارم میمیرم از دلتنگی دارم میمیرم از دلتنگیت دارم میمیرم از دلتنگی دارم می... تنها یک راه حل قطعی وجود دارد فقط یکی که نیست که امیدی نیست که از دلتنگی دارم... نیست رفته سر باغ بودیم امشب. ماه کامل بود اما از پشت ابرها پیدا میشد و دوباره دیده نمیشد مث تصویر تو نشسته بودم روی سکو و هی تصویر بود و تصویر آتیش روشن کردم دلم میخواست یک بار با هم یک آتیش بزرگ درست میکردیم مینشستیم بعدش به چایی و سیگار و حرف زدن میومدی بقلم مینشستی اما نشسته بودی روی سکو و بلند نمیشدی از جات کنار آتیش نشسته بودم و فکر میکردم به کارهای نکرده به حرفهای نزده به همهچی احساس خفگی میکنم احساس تباهی دارم از دلتنگی میمیرم تنها یک درمان قطعی وجود دارد: تو یک تیکه از تو حتی نگاهت صدات خنده یا گریهت دستت آغوشت تنت تاریکم سردم تنهام و خواب نمیبردم حتی دارم خفه میشم دارم درجا میزنم دارم از دلتنگیات میمیرم آرزو که کم نداریم: فردا سراغ من بیا..